چند ماه پیش یکی از دوستان قدیمی خود را دیدم. از پارسال او را ندیده بودم. سر ناهار دربارهی مسائل مختلفی ازجمله شغل، روابط و سرگرمیهایی که داشتیم صحبت کردیم. دوستم میگفت که شغلی که دارد برایش کسلکننده و بیمزه شده است و با وجود آنکه درخواست ترفیع داده است، با درخواستش موافقت نشده است. زندگی خصوصیاش نیز آنچنان چنگی به دل نمیزد، چراکه اخیراً بعد از مدتی طولانی، از نامزدش جدا شده بود. وقتی از او پرسیدم که چرا ظاهراً همهچیز در منزل و محل کار بههم ریخته بود، لحظهای درنگ کرد و سپس گفت:
«پشت سر هم دارم بد میارم.»
از پاسخش تعجب کردم، چون با شناختی که از او داشتم، فکر نمیکردم زندگی خود را تحت کنترل بخت و اقبال ببیند. او همیشه در ظاهر فردی بود که هدف خود را میشناخت و با ذوق به دنبالش میرفت. گفت به دلیل همهی اتفاقاتی که برایم افتاده است، به شانس اعتقاد دارد.
اینجا بود که نظر خود را دربارهی شانس و سرنوشت با او در میان گذاشتم:
درحالیکه قطعاً رویدادهای شانسی پیش میآید، اما اینگونه رویدادها ماهیتی کاملاً تصادفی دارند. بهبیاندیگر، خوششانسی و بدشانسی به شکلی که مردم تصور میکنند، وجود ندارد. مهمتر از آن اینکه، حتی اگر رویدادهای منفی تصادفی هم برای انسان اتفاق بیفتد، طرز فکر و واکنش ما میتواند این رویدادها را به اتفاقات مثبت و خوشایند منجر کند.
بخت و اقبال شما بدتر یا بهتر از بخت و اقبال هیچ فرد دیگری نیست. فقط اینگونه به نظر میرسد. از آن بهتر اینکه دو کار ساده است که اگر انجام دهید، احساس بدشانسی را در شما برعکس میکند و شانس شما را تغییر میدهد.
1- دیگر به خارج از کنترل بودن اتفاقات زندگی از دست شما اعتقاد نداشته باشید.
باور نکنید که هر آنچه در زندگی رخ میدهد، از سر بخت و اقبال، سرنوشت، نیروهای ماوراءالطبیعه، انسانهای بدخواه دیگر یا هر چیزی جز خود شما اتفاق میافتد. روانشناسان این مشکل را «منبع کنترل بیرونی» مینامند. این مشکل نوعی سرنوشتباوری است که طی آن فرد معتقد است که شخصاً نمیتواند کار خاصی در جهت تغییر زندگی خود انجام دهد. به همین دلیل یا به امید کسب بهترین نتایج همهی تمرکز خود را بر تغییر بخت خود با انواع روشهای خرافاتی میگذارد یا منفعلانه در مقابل هر اتفاقی که پیش رویش باشد تسلیم میشود و از اینکه با امید و آرزوهایش تطابق ندارد، شاکی است.
بیشتر افراد موفق نگرشی مثبت اتخاذ میکنند. آنها «منبع کنترل درونی» دارند. معتقدند که تقریباً همهی اتفاقاتی در زندگی آنها رخ میدهد، حاصل کارهای خودشان است و اینکه حتی زمانی که رویدادی تصادفی پیش میآید، مسئلهی مهم خود آن رویداد نیست، بلکه چگونگی واکنشی است که به آن نشان میدهند. این نگرش باعث میشود کنشی، فعال و به دنبال تجربهی چیزهای جدید باشند. آنها همیشه به دنبال یافتن راهی برای تغییر چیزهایی هستند که در زندگی خود نمیپسندند. آنها سرنوشتباور نیستند و مشکلات موجود در دنیای خود را به گردن بدشانسی نمیاندازند. به دنبال راهی برای بهتر کردن امور هستند.
آیا آنها از دیگران خوششانستر هستند؟ البته که نه.
شانس، تصادفی پیش میآید برای همین به آن میگویند شانس، پس این افراد نیز بهاندازهی هر فرد دیگری ممکن است دچار شکست شوند.
تفاوت در چگونگی واکنش این افراد است. وقتی اوضاع بر وفق مراد پیش نمیرود، افراد موفق و مثبتنگر بهسرعت به دنبال راهی میگردند تا آن را سامان بخشند. غر نمیزنند، برای خود تأسف نمیخورند یا از «بدشانسی» شکایت نمیکنند. سعی میکنند از اتفاقی که افتاده است درس بگیرند تا دفعهی بعد از آن پیشگیری کرده و به بهترین شکل ممکن زندگی خود را ادامه دهند. آنها یک موتور انگیزشی در خود دارند که بسیاری افراد فاقد آن هستند. این موتور آنها را رو به جلو حرکت میدهد.
هیچکس بنا به عادت خوششانستر یا بدشانستر از دیگری نیست. شاید در کوتاهمدت چنین به نظر برسد. اتفاقهای تصادفی اغلب گروهی پیش میآیند، درست مثل اعداد تصادفی که در موارد بسیاری در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
اگر از چشمانداز دورتری نگاه کنید، شانس تصادفی صرفاً… تصادفی است. با این وجود افرادی که حس میکنند، بدشانس هستند، معمولاً توجه بیشتری به موارد کوتاهمدت بدشانسی دارند، و به خود قبولاندهاند که باورشان صحیح است. منبع کنترل ربطی به ژن ندارد. بیشتر اکتسابی است تا وراثتی. اگر منبع کنترل شما مشکل دارد، آن را تغییر دهید.
2- به یاد داشته باشید که به هر چیز توجه کنید، در ذهن شما رشد میکند.
اگر به مشکلات و نقاط ضعف زندگی خود تمرکز کنید، بهویژه اگر آن را نوعی «بدشانسی» حساب کنید که کاری نمیتوان برایش انجام داد، تیرهتر و شومتر به نظر خواهد رسید.
طی مدت کوتاهی آنقدر مطمئن میشوید که همهچیز بر ضد شما است که مثالهای بیشتر و بیشتری برای اثبات درست بودن اعتقاد خود پیدا خواهید کرد. درنتیجه خود را در انرژی منفی غرق خواهید کرد و بهاحتمال تقریباً قطع به یقین، دست از تلاش برخواهید داشت، چراکه متقاعد شدهاید هیچ کاری برای بهبود چشمانداز آیندهی خود نمیتوانید انجام دهید.
چند وقت پیش یکی از مخاطبان (که نامش را گلی میگذارم) از شدت ناامیدی و بدشانسی خود با من حرف زد. گلی یک کارآفرین مشتاق است. او در تلاش بود سرمایهگذارانی را برای سرمایهگذاری در پروژهاش پیدا کند. کارش خوب پیش نرفت چراکه سرمایهگذاران بالقوه مدام به او جواب رد میدادند. درست در پراضطرابترین شرایطی که داشت، نامزدش با او به هم زد. و روز بعد از به هم خوردن نامزدیاش، یک فرصت مهم را برای ملاقات با یک سرمایهگذار علاقهمند از دست داد. قصد داشت بیخیال پروژهاش شود، زیرا حس میکرد برای آنکه در کسبوکار خود موفق شود، بهاندازهی کافی خوششانس نبود. قطعاً دوران آسانی برایش نبود. پر از اضطراب و خستگی بود. اما این بدشانسی نبود که نقش ایفا میکرد.
سرنوشتباوری آنقدر از خودش تغذیه میکند تا اینکه فرد در مقابل ضربات زندگی، به یک «قربانی» منفعل تبدیل شود. «بازندگان» زندگی همانهایی هستند که متقاعد شدهاند پیش از شروع هر کاری محکوم به شکست هستند. باور دارند که «بدشانسی» آنها هرگونه چشمانداز موفقیت را نابود خواهد کرد.
بهندرت پیش میآید متوجه شوند که دلیل اصلی شکست آنها، نادانی، تنبلی، نداشتن مهارت، نبود دوراندیشی یا صرفاً حماقت محض است و برای همهی این موارد نیز راه درمانی وجود داشت، اگر از مقصر دانستن دیگران یا «بدشانسی» بابت کمبودهای شخصی خود دست برمیداشتند.
توجه شما تحت کنترل شماست. آن را به جایی متمرکز کنید که خودتان دوست دارید. آنقدر به افکار منفی خود گرسنگی بدهید تا بمیرند.
برای گلی توضیح دادم که برای بهبود بخت و اقبال خود و «خوششانس» شدن، ابتدا باید به خود بقبولانی که هر آنچه اتفاق میافتد، تقریباً همیشه حاصل کار خودت است؛ پس سعی کن به اموری که درست پیش میروند و نتایج مثبت دارند فکر کنی نه به اتفاقات بد. سپس گلی سعی کرد موقعیت کنونی خود را به شکلی بیطرفانه مرور کند. متوجه شد فقط به کمی استراحت برای خود نیاز داشت. دوری از کار و دوری از رابطهای که بهتازگی خراب شده بود. واقعاً به مقداری زمان نیاز داشت تا قبل از آنکه کار و زندگی خود را از سر بگیرد، ذهن خود را پاکسازی کند. وقتی احساسات ناشی از دلشکستگی فروکش کرد، دوباره برای بهبود فرصتهای فروش کسبوکار خود تلاش کرد و به دنبال سرمایهگذاران جدیدی گشت که برایش مناسبتر باشند.
چند ماه بعد به من گفت که بالاخره دو سرمایهگذار پیدا کرده است که واقعاً به پروژهی او علاقهمند شدهاند و قصد دارند برای رشد این کسبوکار با او همکاری کنند. واقعاً از اینکه توانسته بود کنترل سرنوشت خود را پس بگیرد و به چیزی که میخواهد برسد، خوشحال شدم.
«سرنوشت» شما واقعاً به انتخابهای شما بستگی دارد. زمانی که اتفاقات تصادفی رخ میدهد، که البته همیشه رخ میدهد، آیا انتخاب شما تبدیل کردن آنها به فرصت است، یا مینشینید و گله و شکایت میکنید؟
بعد چه میشود؟
حالا دو کار ساده را که میتوانید برای به دست آوردن کنترل سرنوشت خود و خلق خوششانسی برای خود انجام دهید، یاد گرفتید. اما کار تمام نشده است! این روشهای ساده که اینجا یاد گرفتید فقط بخشی از 7 مهارت اساسی هستند – یک مجموعه مهارت که قدرت خلق راهحلهای دائمی برای مشکلات بزرگی را در اختیار شما قرار میدهند – هر مشکلی در هر زمینه از زندگی!
اگر فکر میکنید «دچار بدشانسی هستید»، میتوانید با این 7 مهارت اساسی، تغییری واقعی ایجاد کنید و زندگی را از نو آغاز کنید. شاید حتی از آن چیزی که فکر میکردید نیز آسانتر باشد:
چگونه میتوانید زمانی که به نظر میرسد بیشازحد دیر شده است، زندگی خود را از نو شروع کنید؟
میگویند توماس جفرسون کلمات زیر را به زبان آورده است:
«من شدیداً به شانس اعتقاد دارم، و به نظر من هر چه بیشتر تلاش کنم، خوششانسی بیشتری خواهم داشت.»
درنهایت شانس شما همان چیزی است که شما انتخاب میکنید.
ایدههای بیشتر در ارتباط خلق خوششانسی به دست خودمان
- چطور میتوان زمانی که درهمشکستهایم، جلوی افکار منفی خودکار را بگیریم
- 8 قدم برای داشتن خودانگیزش حتی در دوران سخت
- آنقدر در زندگی گرفتار شدهاید که دیگر میخواهید تسلیم شوید؟ کمک اینجاست!
کتاب دربارهی به دست آوردن کنترل زندگی
- چطور کنترل زمان و زندگی خود را به دست آورید؟ نوشتهی آلن لاکین
- محدودیتها: کی بگوییم بله، چطور بگوییم نه، تا کنترل زندگی را به دست آوریم نوشتهی هنری کلاود
- کنترل زندگی خود را به دست آورید: یک برنامهریزی 2 ساعته برای کمک به تعیین و رسیدن به اهداف نوشتهی ریچل روف
- منبع: چطورپدیا